جدول جو
جدول جو

معنی خارش گاه - جستجوی لغت در جدول جو

خارش گاه
(رِ)
است. دبر:
بزیر بار هجو من خرک ژاژی همی خاید
به تیز آورده ام خر را و خارشگاه می خارم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ)
آنچه خارش آرد. اعرّ. (منتهی الارب) ، مرد خارش ناک. مردی که خارش در عضوی از اندامش باشد
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مانع و حایل. (آنندراج). مزاحم. مانع. سد راه پیشرفت
لغت نامه دهخدا
(رِ)
گرفتن جای. مکان گرفتن، آنجا که گیرد. جایی که عمل اخذ و گرفتن کند چون هریک از دو دهانۀ انبر و یا گاز انبر از سوی درون. جانب درونی دهانۀ انبر یا گاز که معمولاً آژده است چون رویۀ سوهان: و در جمله احتیاط باید کرد تا پیکان و غیر آن (گاه برآوردن از جراحت) شکسته نشود نخست بباید آزمود با آهستگی بجنبانیدن تا جنبان گردد پس برکشند و آلت برکشیدن انبری باشد که گیرش گاه آن سوهان بود تا آن چیز را بگیرد و سخت دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(خَ مِ)
جای خرامیدن. محل خرامیدن. آنجا که خرامش واقع می شود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خانقاه. بقعۀ اهل صلاح و خیر و صوفیه. رجوع به ’خانقاه’ و ’خانگاه’ شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
جرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ گَهْ)
مخفف خارش گاه. دبر. است. رجوع به خارشگاه شود:
زهی خفتنگه نرمش زهی خارشگه تنگش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
جای گرفتن مکان اخذ و قبض، آنجا که عمل اخذ و گرفتن را انجام دهد مثلا هر یک از دو دهانه انبر یا گاز انبراز سوی داخل: و در جمله احتیاط باید کرد تا پیکان و غیر آن (هنگام بر آوردن از جراحت) شکسته نشود نخست بباید آزمود با آهستگی بجنبانیدن تا جنبان گردد پس برکشند و آلت برکشیدن انبری باشد که گیرش گاه آن سوهان بود تا آن چیز را بگیرد و سخت دارد
فرهنگ لغت هوشیار
دربار و کاخ شاهان، خیمه پادشاهی، جایی که شاهان مردم را بحضور پذیرند بارجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
مسبّبٌ للحكّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
Itchy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
qui démange
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
com coceira
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
کھجلی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
зудящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
juckend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
сверблячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
swędzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
痒的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
kuuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
চুলকানি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
pruriginoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
kaşıntılı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
가려운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
かゆい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
खुजली
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
gatal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
คัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
jeukend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
con picazón
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خارش دار
تصویر خارش دار
מגרד
دیکشنری فارسی به عبری